«و من آیاته أن خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودّةً و رحمةً إنّ فى ذلک لآیاتٍ لقوم یتفکّرون (سوره روم، آیه 21) ؛ و از جمله نشانههاى (توانایى و یگانگى) او این است که براى شما از جنس خودتان همسرانى آفرید تا در کنار آنها آرامش یابید. و همو در میان شما دوستى و مهربانى قرار داد. بىتردید در این (تدبیر حکیمانه) نشانههایى [روشن] براى مردمى است که مىاندیشند.»
1ـ خداوند متعال با قدرت خویش و در آفرینشى حکیمانه، براى آدمیان همسرانى از جنس خودشان آفرید تا بدانها انس و آرامش بگیرند. اگر همسر آدمى در آفرینش همسان او نباشد، نمىتواند با او انس بگیرد و از معاشرت با وى لذت ببرد و آرامش یابد، پس «مرد و زن» در جنسیت و انسانیت با هم شریک و همسانند.
2ـ دست حکمت الهى براى انسان همسر آفرید تا مایه آرامش و اطمینان او را فراهم کرده باشد. بر همین اساس و در هماهنگى کامل بین تکوین و تشریع حکیمانه، زناشویى، سنّتى جاودانه به شمار مىرود که رویگردانى از آن دورى از نبى مکرّم صلی الله علیه و آله را در پى دارد.
3ـ آرامشِ حاصل از، در کنار همسر بودن، مطلق و نامحدود و آرامش جسمى، روحى، فردى و اجتماعى است و انسان با همسرگزینى و ازدواج به پیشگیرى یا درمان بسیارى از کاستىها و بیمارىهاى خود مىپردازد.
4ـ هر یک از زن و مرد به تنهایى ناقص مىباشند و به همین خاطر به دنبال جزء مکمّل خود مىگردند و تا ازدواج نکردهاند یک بىقرارى و ناآرامى بر آنان حاکم است چون هر ناقصى مشتاق کمال خویش است و هر نیازمندى مایل به کسى است که نیاز او را برطرف کند.
5ـ وقتى تمایل به همسر در وجود انسانها به ودیعت نهاده شد؛ پس عشقهاى پاک ستودنى است و باید براى تحقق آن کوشید تا انسان با حرکت در مسیر فطرت به کمال برسد.
6ـ پدیدار شدن عواطف عمیقِ پس از ازدواج و دلدادگى همسران و همزیستى مسالمتآمیز و حتى عاشقانه آنها از نشانههاى تدبیر حکیمانه خداوند مىباشد.
7ـ بر خلاف تصور عرفى و باور سطحى و ناصحیحى که ازدواج و تشکیل خانواده را بارى بر دوش همسران مىداند، ازدواج و نیل به مقام «همسرى» از نگاه قرآن کریم در راستاى منافع آنان مىباشد و همسران بار خاطر یکدیگرند نه این که یار شاطر هم باشند.
8ـ بقاى پیوند میان همسران به یک کشش قلبى و جاذبه روحى نیاز دارد و به همین جهت پروردگار مهربان پس از آن که آن دو در کنار هم به آرامش رسیدند، با دست لطف و عنایت خویش نعمت «مودّت» و «رحمت» را به آنان بخشیده است تا با عشقى صادق و علاقهاى کامل در کنار هم آرامشى غریزى داشته باشند.
9ـ مهرورزى دوستانه و بلکه عاشقانهاى که بین همسران پدید مىآید، نه تنها نشانه قدرت خداوند است، که عنایت و لطفى است که در حق انسان روا داشته است. پس همسر شدن چنان باید انسانى باشد که عنایت الهى، ظرف قابل خود را بیابد و نیز باید براى ماندگارى آن به هوش بود تا از طریق انسانیت فاصله نگیرد.
10ـ دوام گرایش مرد و زن به یکدیگر و آرمیدن در سایه انس هم به مودت و رحمتى است که خداوند بینشان برقرار مىکند و البته این دوستى و مهربانى غیر از آن گرایش غریزى بین مذکر و مؤنث است که در میان حیوانات هم موجود است ولى در قرآن نشانه آفریدگار حکیم معرفى نگردیده است بلکه این عشق برین، آیه قدرت و یکتایى آفریدگار نامیده شده است.
11ـ آرامشآفرینى ازدواج و نیز پیدایش مودت و رحمت بین آنان براى خردمندان و متفکران از نشانههاى ربوبیت و تقدیر خداى حکیم، است.
منبع:
مجله پیام زن، شماره 148 ، محمدکاظم تقوى
بخش با صفای « نجران » ، با هفتاد دهکده تابع خود ، در نقطه مرزی حجاز و یمن قرار گرفته است . در آغاز طلوع اسلام ، این نقطه تنها منطقه مسیحی نشین حجاز بود که به دلایلی از بت پرستی دست کشیده ، و به آئین مسیح گرویده بودند.
پیامبر اسلام به موازات مکاتبه با سران دول و مراکز مذهبی جهان ، نامه ای به اسقف نجران ، نوشت و طی آن نامه، ساکنان نجران را به آئین اسلام دعوت نمود. اینک فرازی از نامه آن حضرت: « به نام خدای ابراهیم ، اسحاق و یعقوب. ( این نامه ای است) از محمد پیامبر خدا به اسقف نجران : خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب را حمد و ستایش می کنم ، و شما را از پرستش « بندگان» ، به پرستش « خدا» دعوت می نمایم . شما را دعوت می کنم که از ولایت بندگان خدا خارج شوید و در ولایت خداوند وارد آئید ، اگر دعوت مرا نپذیرفتید ( لااقل ) باید به حکومت اسلامی مالیات (جزیه) بپردازید ( که در برابر این مبلغ کم ، از جان و مال شما دفاع می کند) و در غیر این صورت به شما اعلام خطر می شود. »
نمایندگان پیامبر که حامل نامه بودند ، وارد نجران شده و نامه پیامبر را به اسقف مسیحیان نجران دادند. وی نامه را با دقت خواند و برای تصمیم ، شورایی مرکب از شخصیتهای بارز مذهبی و غیر مذهبی تشکیل داد. شورا نظر داد که گروهی به عنوان « هیئت نمایندگی نجران » به مدینه بروند ، تا از نزدیک با پیامبر صلی الله علیه و آله دیدار کرده ، دلائل نبوت ایشان را مورد بررسی قرار دهند . بدین ترتیب ، شصت تن از ارزنده ترین و داناترین مردم نجران انتخاب گردیدند ، که در رأس آنان سه تن از پیشوایان مذهبی قرار داشت:
1- « ابو حارثة بن علقمه» ، اسقف اعظم نجران که نماینده رسمی کلیساهای روم در حجاز بود.
2- « عبدالمسیح» ، رئیس هیئت نمایندگی که به عقل ، تدبیر و کاردانی شهرت داشت.
3- « اَیهَم» ، که فردی کهنسال و یکی از شخصیتهای محترم ملت نجران به شمار می رفت.
پیامبر (ص) ، من شما را به آئین توحید ، پرستش خدای یگانه و تسلیم در برابر اوامر او دعوت می کنم . سپس آیاتی چند از قرآن برای آنان تلاوت نمود.
نمایندگان نجران: اگر منظور از اسلام ، ایمان به خدای یگانه جهان است ، ما قبلاً به او ایمان آورده و به احکام وی عمل می نمائیم.
پیامبر اکرم : اسلام علائمی دارد و برخی از اعمال شما ، حاکی است که به اسلام واقعی نگرویده اید . چگونه می گوئید که خدای یگانه را پرستش می کنید ، حال آنکه شما صلیب را می پرستید ، از خوردن گوشت خوک پرهیز نمی کنید و برای خدا فرزند قائلید؟
نمایندگان نجران : ما او را (مسیح) خدا می دانیم زیرا او مردگان را زنده کرد بیماران را شفا بخشید ، و از گِل پرنده ای ساخت و آن را به پرواز درآورد ، و تمام این اعمال حاکی است که او خدا است.
پیامبر اکرم: نه ! او بنده خدا و مخلوق او است ، که خدا او را در رحم مریم قرار داد و این قدرت و توانایی را خدا به او داده است.
یکی از نمایندگان نجران: آری او فرزند خدا است زیرا مادر او مریم ، بدون اینکه با کسی ازدواج کند ، او را به دنیا آورده است . پس پدر او خدای جهان می باشد.
در این هنگام ، فرشته وحی نازل گردید و به پیامبر گفت که به آنان بگوید : « وضع حضرت عیسی از این نظر مانند حضرت آدم است که او را با قدرت بی پایان خود ، بدون اینکه دارای پدر و مادری باشد از خاک آفرید. » ( آل عمران /59)
نمایندگان نجران : گفت و گوهای شما ما را قانع نمی کند. راه این است که در وقت معینی با یکدیگر مباهله نمائیم ، و بر دروغگو نفرین بفرستیم ، و از خدا بخواهیم دروغگو را هلاک و نابود کند.
در این هنگام ، حضرت جبرائیل نازل گردید ، آیه مباهله را آورد و پیامبر را مأمور ساخت تا با کسانی که با او مجادله می کنند و حق را نمی پذیرند به مباهله برخیزد:
« فمن حاجک فیه من بعد ما جائک من العلم فقـُل تعالوا نَدعُ ابنائنا وَ ابنائکُم وَ نِسائنا و نِسائکُم وَ انفُسَنا وَ انفُسَـکُم ثُمَّ نبتـَهـِل فـَنَجعل لعنة الله علی الکاذبین.» ( آل عمران /61)
طرفین به فیصله دادن مسئله از طریق مباهله آماده شدند و قرار بر این شد که فردای آن روز برای اثبات حقانیت خود مباهله نمایند.
پیامبر (ص) ، فاصله منزل و نقطه ای را که قرار بود در آنجا مراسم مباهله انجام گیرد ، با وضعی خاص طی نمود. او در حالی رهسپار محل قرار شد که حضرت حسین (ع) را در آغوش و دست حضرت حسن (ع) را در دست داشت ، فاطمه (س) به دنبال آن حضرت و علی بن ابی طالب (ع) پشت سر وی حرکت می کردند ؛ پیامبر (ص) این چنین گام به میدان مباهله نهاد ، او پیش از ورود به میدان « مباهله» ، به همراهان خود گفت: من هر وقت که دعا کردم ، شما دعای مرا با گفتن آمّین بدرقه کنید.
سران هیئت نمایندگی نجران ، پیش از آنکه با پیامبر (ص) روبرو شوند به یکدیگر می گفتند: هرگاه دیدید که « محمد» ، افسران و سربازان خود را به میدان مباهله آورد ، و شکوه مادی و قدرت ظاهری خود را نشان ما داد در این صورت ، وی فردی غیر صادق است و اعتمادی به نبوت خود ندارد. ولی اگر با فرزندان و جگر گوشه های خود به « مباهله» بیاید و با وضعی وارسته از هر نوع جلال و جبروت مادی ، رو به درگاه الهی گذارد ؛ پیداست که پیامبری راستگو است و به قدری به خود ایمان و اعتقاد دارد که نه تنها حاضر است خود را در معرض نابودی قرار دهد ، بلکه با جرأت هر چه تمامتر ، حاضر است عزیزترین و گرامی ترین افراد نزد خود را ، در معرض فنا و نابودی قرار دهد.
سران هیئت نمایندگی در این گفتگو بودند که ناگهان ، چهره نورانی پیامبر اکرم (ص) با چهار تن دیگر نمایان گردید.
همگی با بهت و حیرت به چهره یکدیگر نگاه کردند ، و از اینکه او فرزندان معصوم و بی گناه ، و یگانه دختر و یادگار خود را به صحنه مباهله آورده ؛ انگشت تعجب به دندان گرفتند. آنان دریافتند که پیامبر ، به دعوت و دعای خود اعتقاد راسخ دارد والّا یک فرد مردد ، عزیزان خود را در معرض بلای آسمانی و عذاب الهی قرار نمی دهد.
اسقف نجران گفت: من چهره هائی را می بینم که هر گاه دست به دعا بلند کنند و از درگاه الهی بخواهند که بزرگترین کوهها را از جای بکند ، فوراً کنده می شود. بنابراین ، هرگز صحیح نیست ما با این افراد ِ با فضیلت ، مباهله نمائیم ؛ زیرا بعید نیست که همه ما نابود شویم ، و ممکن است دامنه عذاب گسترش پیدا کند ، همه مسیحیان جهان را بگیرد و در روی زمین حتی یک مسیحی باقی نماند.
سپس پیامبر اکرم (ص) فرمود: عذاب ، سایه شوم خود را بر سر نمایندگان مردم نجران گسترده بود و اگر از درِ ملاعنه و مباهله وارد می شدند ، صورت انسانی خود را از دست داده ، در آتشی که در بیابان برافروخته می شد ، می سوختند و دامنه عذاب به سرزمین« نجران» نیز کشیده می شد.
منبع: فروغ ابدیت ، جعفر سبحانی ، ج2