سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه خود را بشناسد، به غایت هر شناخت و دانشی رسیده است . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :4
بازدید دیروز :1
کل بازدید :65504
تعداد کل یاداشته ها : 16
103/3/1
6:40 ص
موسیقی
مشخصات مدیروبلاگ
 
مامانی[26]
توی این عالم فانی که همش روبه فناست به خدا یه دل دارم اونم مال امام رضاست

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

مبارزات سیاسى امام‏حسین علیه السلام در زمان معاویه


امام حسن علیه السلام در اثر توطئه‏اى شوم که از سوى معاویه تدارک دیده ‏شد به شهادت رسید و جلوه‏هاى شکوهمند امامت در دیگر یادگار فاطمه و على علیهماالسلام متجلى گشت. استبداد اموى جهت هدم امامت راستین و یاران دلباخته آن، عزم ‏را دو چندان کرد و با تهدید و ارعاب و ترفندهاى عوام فریبانه به‏ نابودى مکتب و راه امام على و فرزندانش علیهم السلام همت ‏گماشت. بدین جهت، رهبرى و هدایت امت‏ شرایط دشوار و طاقت‌فرسایى ‏یافت. دوران دهساله امامت ابى‏عبدالله علیه السلام بیانگر مواضع و برنامه‏هاى آن حضرت در مقابل این تحولات است که پیام‌ها و درس‌هاى ‏ارزشمندى را فرا راه عاشقانش قرار مى‏دهد و از سوى دیگر، سیره ‏اخلاقى تربیتى آن بزرگوار را از ذخائر ازرشمند جهان اسلام و از بایسته‏هاى پژوهشى است که بخش مهمى از آن ظهور و درخشش همین‏ دوران مبارک است. نوشته حاضر نگاهى است اجمالى به یکى از مواضع ‏و ابعاد زندگى سیاسى آن حضرت با عنوان «مبارزات امام‏حسین علیه‌السلام در دوران معاویه که محورهاى زیر بیانگر جوانب آن ‏مى‏باشد.

اعلام منشور ولایت در سرزمین منا

شیعیان امام على علیه السلام روزهاى سختى را در حکومت معاویه سپرى‏ مى‏کردند. تعداد زیادى از آنان توسط معاویه به شهادت رسیده و بسیارى دیگر فرارى یا منزوى و در اضطراب و نگرانى به سر مى‏بردند. در منابر و اجتماعات اهانت ‏به امام على علیه السلام به صورت ‏رسمى رواج یافته بود و دل‌هاى عاشقان و دوستداران امیرمومنان را سخت جریحه‌دار کرده بود. اکنون دیدگان به سوى امام حسین علیه السلام دوخته شده و منتظر رهنمودها و دستورهاى آن حضرت است تا این سکوت مرگبار را بشکند و راهى به ‏سوى افق‌هاى حقیقت‏ بگشاید. امام حسین علیه السلام همراه عبدالله ابن عباس ‏و عبدالله ابن جعفر حج مى‏گذارد. در سرزمین منا فرصتى دست مى‏دهد تا امام علیه السلام از اصحاب پیامبر و شیعیان و نیک مردان انصار دعوت کند و حقایق را براى آنان بازگو کند. بیش از هفتصد تن گرد امام ‏اجتماع مى‏کنند که دویست نفر آنان از اصحاب پیامبرند. حضرت بپاخاست و پس از حمد و ثناى الهى، فرمود: «این تجاوزگر (معاویه)بر ما و شیعیان ما سختی‌ها و ناملایماتى ‏روا داشته است که خود دانسته و دیده‏اید یا به شما رسیده است. مى‏خواهم از شما درباره حقیقتى جویا شوم. اگر راست گفتم، آن را تصدیق کنید و در صورتى که خلاف گفتم، مرا تکذیب کنید. سخنم را بشنوید و گفتارم را بنویسید. سپس ‏هنگامى که به سوى شهرها و قبایل خویش بازگشتید، هر آن کس را که ‏مورد وثوق و اطمینان دانستید به آنچه از حقوق ما مى‏دانید، دعوت ‏کنید. من از آن مى‏ترسم که حق ولایت از بین رود و مغلوب گردد، اگرچه خدا نور خویش را به رغم خواست کافران، غالب خواهد گردانید.»

به من گفته‏اى که این امت را به فتنه مینداز. من فتنه‏اى ‏سهمگین‏تر از حکومتت‏ بر امت نمى‏یابم؛ و نیز گفته‏اى: به مصلحت‏ خویش و دین و امت محمد صلی الله علیه و آله بیندیش. به خدا قسم، کارى بهتر از جهاد علیه تو نمى‏شناسم.

سپس آنچه از قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله درباره پدر و مادرش و اهل‏بیت علیهم السلام بود، براى آنان قرائت کرد. همگى گفتند: «اللهم نعم قد سمعنا و شهدنا»؛ همین طور است ما خود شنیدیم ‏و افراد مورد اعتماد براى ما آنچه فرمودید، نقل کردند.

سپس حضرت فرمود: «شما را به خدا سوگند مى‏دهم آیا مى‏دانید که‏ پیامبر صلی الله علیه و آله على علیه السلام را در غدیر خم به امامت منصوب کرد و مردم را به ‏ولایت او فرا خواند و دستور داد که این پیام را حاضران به‏ غایبان برسانند؟» همگى گفتند: «بلى ما شنیدیم.» (1)

بدین ترتیب، امام علیه السلام در آن اجتماع بر حقیقت امامت تاکید ورزیده و رسالت و مسوولیت‏ خواص را براى ترویج مکتب‏ اهل‏بیت علیهم السلام و مبارزه با استبداد اموى ترسیم کرد. سخنرانى حضرت در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله نیز در همین راستا است. مرحوم ‏مجلسى مى‏نویسد: به معاویه گفتند: دیدگان به سوى حسین علیه السلام است. کارى کن که او منبر رود و خطابه ایراد کند؛ از چشم مردم خواهد افتاد؛ زیرا توانایى خطابه ندارد. معاویه گفت: این را درباره برادرش حسن‏ابن على تجربه کردم، به رسوایى ما منجر شد.

سرانجام اصرار زیاد مردم باعث ‏شد از امام ‏حسین علیه السلام بخواهد به‏ منبر رود و با مردم سخن بگوید. حضرت سخنرانى خود را با حمد و ثناى الهى آغاز کرد. در این حال مردى گفت: کیست که خطابه ‏مى‏کند؟ حضرت فرمود: ماییم حزب پیروز الهى و عترت رسول خدا که نزدیک‌ترین فرد به ‏او هستند و اهل‏بیت پاکیزه او و یکى از دو چیز گرانبها که عِدل‏ قرآن قرار داده شده، همان کتاب که باطلى از پیش رو و پشت‏ سر او راه نمى‏یابد، آگاه به تاویل قرآن و روشنگر حقایق آن هستیم. ما را اطاعت کنید که اطاعت ما واجب است؛ زیرا اطاعت ما مقرون به‏ اطاعت ‏خدا و رسول او گشته است. خداوند متعال مى‏فرماید: «اطاعت ‏کنید خدا و رسول او و صاحب فرمان از خودتان را و هرگاه در چیزى ‏نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید. اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید، این براى شما بهتر و عاقبت و پایانش نیکوتر است.» (2)

و فرموده: «هنگامى که خبرى از پیروزى یا شکست ‏به آنها برسد، آن را شایع مى‏سازند در حالى که اگر آن را به پیامبر و پیشوایان ‏که قدرت تشخیص کافى دارند، بازگردانند از ریشه‏هاى مسایل‏ آگاه خواهند شد و اگر فضل و رحمت‏ خدا بر شما نبود، جز عده کمى ‏همگى از شیطان پیروى مى‏کردید.» (3)

شما را برحذر مى‏دارم از این که به نداى شیطان گوش فرادهید؛ زیرا شیطان دشمن آشکار شما است. و در آن صورت از دوستان شیطان ‏خواهید شد. دوستانى که شیطان به آنان مى‏گوید: امروز هیچ کس از مردم بر شما پیروز نمى‏گردد و من همسایه شما هستم اما هنگامى که‏ دو گروه(کافران و مومنان مورد حمایت فرشتگان در جنگ بدر) در برابر یکدیگر قرار گرفتند، به عقب برگشت و گفت: من از شما بیزارم.(4) که در این صورت «مثل کافران جنگ بدر» مورد ضربه شمشیرها و نیزه‏ها «از سوى ملائکه‏» قرار خواهید گرفت‏ و در آن هنگام ایمان فردى که از پیش ایمان نیاورده است ‏یا کار نیکى را انجام نداده است نفعى به او نخواهد رساند.

در این موقع، معاویه گفت: «حسبک یا ابا عبدالله فقد ابلغت‏»؛ کافى است اى اباعبدالله، حق سخن را ادا کردى. (5)

اعتراض به ولایتعهدى یزید

معاویه تصمیم به ولایتعهدى یزید گرفت. راهى حج ‏شد؛ به مدینه آمد و از مردم براى او بیعت گرفت. سپس‏ منبر رفت و یزید را این چنین ستود: یزید دانا به سنت و قرآن‏شناس است و حلم و بردبارى‏اش بر سنگ‌هاى سخت افزون است. امام ‏حسین علیه السلام برخاست و پس از ستایش خدا و درود بر پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: هرگز سخنورى هر چند سخن به تفصیل گوید نتوانسته است ‏حق اندکى از صفات ممتاز پیامبر صلی الله علیه و آله را ادا کند. اى معاویه! از واقعیت دور مانده‏اى، سپیده صبح تاریکى شب را رسوا ساخته و نور خورشید پرتو روشنایى چراغ را بى‏فروغ ساخته است. در برترى برخى سخن به زیاده‏گفتى و در گزینش عده‏اى حق دیگران را ضایع کردى و از بیان فضیلت ‏صاحبان آن بخل ورزیدى و بیش از حد ستم روا داشتى. نشد که اندکى از فضیلت صاحبان حق را بپردازى و در همان حال‏ شیطان بهره فراوان و نصیب کامل خویش را برنگیرد. دانستم آنچه ‏درباره یزید از سیاستمدارى و کمالش گفتى، مى‏خواهى مردم را با این سخنان به اشتباه اندازى. گمان مى‏کنى انسانى ناشناس و دور از چشم مردم را تعریف مى‏کنى و از آنچه فقط خودت به آن دست‏ یافته‏اى، خبر مى‏دهى. «فخذ لیزید فیما اخذ به من استقرائه الکلاب المتهادشته‏ عندالتحادش و الحمام السبق لاترابهن و القیناث ذوات المعازف و ضروب الملاهى تجده ناصرا»؛ و همین کارهایى که یزید کرده، بگیر؛ همین که سگان را به حال پارس و گلاویزى مى‏خواند و کبوتران ‏بازى ‏را به سوى همقطارانش و نیز کنیزکان آوازه خوان و انواع بیهوده‏گرى و هوس بازى‏هایش کافى است که تو را در وصف خویش یارى کرده‏ باشد.

سپس فرمود: قصدى را که براى ولایتعهدى یزید دارى فروگذار و رهاکن، چه نیازى دارى که افزون بر همه کارهاى بدى که کرده‏اى با این گناه نیز خدا را ملاقات کنى. (6)

افشاى جنایات معاویه

جهت دیگرى که بیانگر مبارزات آن حضرت است نامه‏اى است که در آن جنایات معاویه و ستمگرى‏هایش شمارش کرده، حکومت معاویه را فتنه‏اى سهمگین بر امت قلمداد مى‏کند. قسمتى از آن چنین است: مگر تو نبودى که حجر و یاران عابد و خاشع حق را کشتى، همانان که از بدعت‏ها نگران و بى‏تاب مى‏گشتند و امر به معروف و نهى از منکر مى‏کردند؟ آنان را پس از تعهدات محکم و تضمین‏هاى مطمئن به طرز ظالمانه و تجاوزکارانه کشتى، در برابر خدا گستاخى ورزیدى و عهد و پیمان الهى را سبک شمردى. مگر تو قاتل عمرو ابن الحمق نیستى، همان که از زیادى عبادت صورت و پیشانى‏اش پینه بسته بود؟ او را پس از تعهدات و تضمین‏هایى کشتى که اگر به حفاظت ‏شدگان در کوهساران داده مى‏شد، از قله‏هاى آن فرود مى‏آمدند. مگر تو نیستى ‏که زیاد را در دوره اسلام به خویشتن منسوب گردانیدى و او را پسر ابى‏سفیان قلمداد کردى، با این که رسول خدا صلی الله علیه و آله حکم کرده که فرزند متعلق به (پدر و مادر) است و پاداش مرد زناکار، سنگ است.

آنگاه او را بر مسلمانان مسلط ساختى تا آنان را بکشد و دست و پایشان را قطع کند و بر تنه درخت ‏به دارشان آویزد؟ پناه ‏بر خدا، اى معاویه! گویا تو از این امت نیستى و ایشان از تو نیستند. مگر تو آن خضرمى را نکشتى که ابن زیاد درباره او به تو گزارش داده بود داراى دین على علیه السلام است؛ و دین على علیه‌السلام همان دینى ‏است که پسر عمویش بر آن بود؛ همان دینى که تو به نامش به این ‏مقام نشسته‏اى؛ و اگر دین او نبود، بالاترین افتخارات تو و اجدادت کوچ‌هاى تابستانى و زمستانى آنان بود و خدا به واسطه ما براى این که نعمتى گران ببخشد، سختی‌هاى آن را از دوشتان ‏برداشت. به من گفته‏اى که این امت را به فتنه مینداز. من فتنه‏اى ‏سهمگین‏تر از حکومتت‏ بر امت نمى‏یابم؛ و نیز گفته‏اى: به مصلحت‏ خویش و دین و امت محمد صلی الله علیه و آله بیندیش. به خدا قسم، کارى بهتر از جهاد علیه تو نمى‏شناسم. بنابراین، هرگاه به انجام آن اقدام کنم، مایه تقرب به‏ پروردگار من است و در صورتى که به انجامش نپردازم، از خدا براى‏ حفظ دینم آمرزش مى‏طلبم و از او توفیق انجام آنچه او دوست ‏مى‏دارد و مى‏پسندد، خواستارم.

مرحوم ‏مجلسى مى‏نویسد: به معاویه گفتند: دیدگان به سوى حسین علیه السلام است. کارى کن که او منبر رود و خطابه ایراد کند؛ از چشم مردم خواهد افتاد؛ زیرا توانایى خطابه ندارد. معاویه گفت: این را درباره برادرش حسن‏ابن على تجربه کردم، به رسوایى ما منجر شد.

سپس حضرت در ادامه مى‏فرماید: بدان که خدا را دیوانى است که ‏هر کار کوچک و بزرگ به حساب مى‏کشد و شمارش مى‏کند. بدان که خدا فراموش نمى‏کند که تو به مجرد گمان افراد را مى‏کشى و به محض‏ وارد آمدن اتهامى دستگیر مى‏سازى و پسرى را به حکومت نشانده‏اى ‏که باده مى‏نوشد و سگ‌بازى مى‏کند، تو را مى‏بینم که خویشتن به ‏گناه و عذاب در انداخته‏اى و دینت را تباه کرده‏اى و رعیت را ضایع ‏ساخته‏اى. (7)

یادآورى رسالت‏ها

استبداد اموى جامعه اسلامى را دچار فسردگى و رکود کرده، زمینه ‏تجاوز و ستمگری‌هاى بیشتر آنان گشته بود. هشدار به جامعه و یادآورى رسالت‌ها و مسوولیت‌هاى سنگین آنان از ضرورت‏هاى فورى آن ‏بود؛ و چه فردى شایسته‏تر از ابى‏عبدالله الحسین علیه السلام و چه موقعیتى ‏والاتر از حج.

بر این اساس، حضرت در اجتماع شکوهمند مردم در سرزمین منا به ‏سخنرانى پرداخت و وظیفه امر به معروف و نهى از منکر را به مردم ‏و دانشمندان یادآور شد. حضرت در آغاز درباره اهتمام به امر به ‏معروف و نهى از منکر فرمود: اى مردم! از آنچه خدا بدان اولیاى خود را پند داده، پند گیرید مانند بد گفتن او از دانشمندان یهود، آنجا که مى‏فرماید: چرا دانشمندان نصارى و علماى یهود آنان را از گفتار گناه‏آمیز و خوردن مال حرام نهى نمى‏کنند؟ چه زشت است عملى که انجام ‏مى‏دادند.(8) و نیز فرموده است: کافران بنى‌اسرائیل بر زبان داود و عیسى ابن مریم، لعن و نفرین شدند. این به خاطر آن بود که گناه ‏و تجاوز مى‏کردند. تا آنجا که فرمود: چه بدکارى انجام مى‏دادند. (9)

خداوند آنها را بدین خاطر نکوهش کرده که از ستمکارانى که ‏میان آنها بودند، کار زشت و فساد مى‏دیدند و آنها را نهى ‏نمى‏کردند؛ زیرا در مال آنان طمع داشته و از قدرت آنان ‏مى‏ترسیدند با این که خداوند مى‏فرماید: از مردم نترسید و از من‏ بترسید. (10)

سپس عالمان را مورد خطاب قرار داده، مى‏فرماید: شما اى جماعت‏ که معروف به دانش و نامور به خوبى و معروف به خیرخواهى هستید و به وسیله خدا در دل مردم مهابتى دارید؛ شرافتمند از شما حساب‏ مى‏برد و ناتوان شما را گرامى مى‏دارد...

من مى‏ترسم عذابى از عذاب‌هاى الهى بر شما فرود آید؛ زیرا شماها از کرامت ‏خدا به منزلتى رسیدید که بر دیگران برترى یافته‏اید. بندگان مؤمن به خدا، گرامى داشته نمى‏شوند ولى شما به خاطر خدا در میان بندگان الهى ارجمندید. این در حالى است که مى‏بینید که ‏پیمان‌هاى خدا شکسته شده و هیچ عکس‌العمل و هراسى به خود راه ‏نمى‏دهید. براى یک نقض تعهد پدران خویش بى‏تابى مى‏کنید با این که تعهد رسول خدا خوار و بى‏مقدار شده، کورها و لال‌ها و زمین‏گیرها در همه‏ شهرها بى‏سرپرست مانده و بر آن‏ها ترحم نمى‏شود، شما به اندازه ‏مقام و در خور مسوولیت‏ خویش کار نمى‏کنید و در مقابل کسى که ‏اقدام مى‏کند خضوع نمى‏کنید. بر عکس به سازش و مسامحه با ظالمان خود را آسوده خاطر مى‏دارید با این که خداوند شما را فرمان داده که از کار خلاف باز ایستید و دیگران را نیز نهى کنید؛ اما شما غافلید. مصیبت ‏شما از همه ‏مردم بزرگتر است؛ زیرا در حفظ مقام علما و دانشمندان ناتوان ‏شدید. کاش کوشش مى‏کردید. علت این ناتوانى این است که جریان امور و احکام به دست‏ دانشمندان الهى است که امین بر حلال و حرام اویند؛ ولى این مقام‏ از شما گرفته شده است. بدین جهت، که شما از حق متفرق شدید و درباره روش پیغمبر با وجود دلیل روشن دچار اختلاف شدید. اگر بر آزارها شکیبا بودید و در راه خدا مشکلات را متحمل مى‏شدید، زمام امور الهى به‏ شما برمى‏گشت و از طرف شما دستور آن صادر مى‏گشت و به سوى شما باز مى‏گشت؛ اما برعکس شما خودتان ستمگران را به جاى خویش جاى ‏دادید و امور الهى را به آنها واگذاشتید تا به شبهه کار کنند و به شهوت‏ها و میل‌هاى نفسانى خویش حرکت کنند. علت‏ سلطه ستمگران‏ گریز شما از مرگ و خوش بودنتان به زندگى دنیا است که از شما جدا خواهد شد. (11)

اما متاسفانه این فریادها و خروش‌هاى الهى بر جان و قلب‏هاى ‏غافل کارگر نیفتاد و دوباره هر کس به اندیشه دنیایى خویش مشغول‏ و کارهاى روزمره خویش را استمرار بخشید و چنان شد که بنى‏امیه ‏احکام الهى را تعطیل کردند؛ نیک‌مردان تنها مانده میدان را به ‏شهادت رساندند و تاریخ را براى همیشه سوگمند از بین رفتن حق و عدالت و حاکمیت امامت راستین ساختند.

تاکید بر استمرار برائت

معاویه به مروان که از کارگزاران حکومتى او بود، نامه نوشت و از او خواست دختر عبدالله بن جعفر را براى یزید خواستگارى کند. عبدالله تصمیم درباره این موضوع را به دائى فرزند خویش امام‏حسین علیه‌السلام واگذار کرد. امام فرمود: از خداوند خواستارم که مورد پسندى از آل محمد را براى دختر عبدالله برگزیند. همگى در مسجد اجتماع کردند. مروان در حضور مردم گفت: امیرمومنان معاویه به ‏من دستور داده که هر قدر از مهر را که پدرش بگوید، قبول کنم و تمامى بدهکارى پدرش را بپردازم. افزون آن که صلح بین دو فامیل‏ نیز برقرار خواهد شد. امام حسین علیه السلام پس از حمد و ثناى الهى و بیان فضایل اهل‏بیت علیهم‌السلام پاسخ داد: این که گفتى مهرش هر قدر باشد، معاویه قبول کرده، سوگند به جان خود که در صورت ‏تصمیم، ما بر مهر السنه چیزى اضافه نمى‏کنیم. و این سخن که ‏بدهکارى پدرش هر چه باشد، پرداخت مى‏کند، هیچ گاه زنان ما بدهکاری‌هاى ما را نپرداخته‏اند؛ و اما مصالحه و سازش، ما افرادى ‏هستیم که به خاطر خدا با شما دشمنى کردیم و براى دنیا با شما صلح نخواهیم کرد. خویش نسبى نتوانسته است مانع از این کار شود تا چه رسد به ازدواج و خویشى سببى.

سپس حضرت دختر عبدالله را به عقد قاسم ابن محمد بن جعفر درآورد و باغى که خود در مدینه و به نقلى در سرزمین عقیق ‏داشت. به دختر خواهر خویش بخشید. (12)

پى‏نوشت‌ها:

1- الغدیر، ج 10، ص 161 و 162.

2- نساء، آیه‏59.

3- همان، آیه‏83.

4- انفال، آیه 48.

5- بحارالانوار، ج 44، ص 205 و206.

6- الغدیر، ج 10، ص 161 و 162 و استفاده از ترجمه الغدیر، ج‏19، ص 250 و 251.

7- الغدیر، ج 10، ص 161 و 162 و استفاده از ترجمه الغدیر، ج‏19، ص 250 و 251.

8- مائده، آیه‏63.

9- همان، آیات 78 و79.

10- همان، آیه‏47.

11- تحف العقول، ص 240، کلمات امام‏حسینعلیه السلام.

12- بحارالانوار، ج 44، ص‏207.

منبع:

ماهنامه کوثر شماره 38 ، عباس کوثرى


85/11/1::: 11:26 ص
نظر()