یکى از موانع سیر انسان به سوى خدا، پندارگرایى و گمان باطل است؛ چنانکه از مهمترین علل و اسباب طهارت روح و صعود آن به سوى حق، معرفت صحیح است. فرق عارف با پندارگراى غافل در این است که عارف، خود را در مشهد و محضر خداى علیم قدیر حکیم مىیابد، چنانکه هر موجودى را مظهر او مىداند و پندارگراى غافل، خود را غایب از او مىپندارد، چنانکه هر موجودى را مستقل مىپندارد. هر کس بر اساس معرفت یا گمان خود، سود یا زیانى مىبرد. قرآن کریم در ستایش مؤمن عارف مىگوید: او خود را در مشهد خداى علیم قدیر حکیم مىیابد و اهل مراقبت و محاسبت است، ولى در وصف غافل مىگوید: او فاقد همه این کمالهاست و با گمان و پندار زندگى مىکند و در پندار خود، مدفون است. قرآن کریم، گاهى درباره پندارگرایان غافل مىفرماید: "الم یعلم بانّ الله یرى"(1)؛ مگر او نمىداند که خدا مىبیند؟ اگر کسى بداند که خدا او را مىبیند و در مشهد خدا کار مىکند هرگز دستش به تباهى و زبانش به بدگویى آلوده نمىشود.(2) گاهى مىفرماید: "ایحسب ان لن یره احد"(3)؛ آیا مىپندارد که کسى او را نمىبیند؟ خدا شاهد است و شما در محضر و مشهد خدایید.
گاهى مىفرماید: "ام یحسبون انا لا نسمع سرّهم و نجویهم"(4)؛ آیا مىپندارند که ما کارهاى پنهان و نجواى آنها را نمىدانیم؟ اینها ناظر به بعد علمى است؛ یعنى انسان غافل فکر مىکند که کسى او را نمىبیند و او تنهاست و چون تنهاست، رهاست. گاهى مىپندارد بر فرض، کسى او را ببیند قادر نیست جلو او را بگیرد و خود را در مشهد قدیر نمىبیند؛ یعنى مىپندارد که خدا بر او توانایى ندارد. در این زمینه، ذات اقدس اله آیات فراوانى نازل کرده، مىفرماید: "ایحسب ان لن یقدر علیه احد"(5) آیا انسان مىپندارد خدا قدرت ندارد تا همه نعمتهاى او را به نقمت و حیات او را به ممات و سلامت او را به بیمارى مبدل کند؟ گاهى مىفرماید: "ایحسب الانسان ان لن نجمع عظامه"(6)؛ آیا انسان مىپندارد که با مرگ نابود مىشود و ما استخوانهاى پوسیده او را دوباره زنده نمىکنیم؟ برخى چنین مىپندارند که با مرگ نابود مىشوند و خداوند بر احیاى مجدد آنها قدرت ندارد و برخى مىپندارند که بعد از مرگ، حساب و کتابى نیست و کسى بر حسابرسى اعمال آنها قدرت ندارد و به همین جهت، زبانشان دراز و دستشان به گناه، آلوده است.
گاهى انسان، جاه و قدرت خود را عامل موفقیت خود مىپندارد. از این رو ذات اقدس خداوند مىفرماید: "ام حسب الذین یعملون السیئات ان یسبقونا ساء ما یحکمون"(7)؛ آیا کافران مىپندارند که سابق و پیشگامند و ما به آنها دسترسى نداریم؛ قضا و قدر ما آنها را رها کرده است و آنها از قلمرو قدرت ما بیرونند؟ این، حکم و داورى بدى است. گاهى نیز مىپندارند قدرتهاى مالى، مشکل آنها را حل مىکند: "یحسب ان ماله اخلده"(8)؛ آیامىپندارد که مال او، او را جاوید مىکند؛ چنانکه در جاى دیگر مىفرماید: "و ما جعلنا لبشر من قبلک الخلد افان مت فهم الخالدون"(9)؛ در نظام آفرینش، دنیا جاى خلود و جاودانگى نیست و هیچ کس در آن، جاوید نمىماند؛ زیرا دنیا نشئه حرکت است و حرکت باید به مقصد برسد و با دوام، سازگار نیست و اگر موجودى دائما در حرکت باشد، عبث مىشود. معناى دوام حرکت این است که هدفى در کار نیست. از این رو حرکت حتما باید منقطع شود و به دارالقرار برسد.
ذات اقدس خداوند در این مورد مىفرماید: "افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لا ترجعون"(10)؛ آیا فکر کردهاید نظام آفرینش، یاوه و بیهوده است و این نظام، هدفى نداشته و شما معادى ندارید؟ گاهى انسان خود را در مشهد علیم قدیر حکیم مىبیند و هیچ یک از بحثهاى گذشته درباره او نیست اما خود را محق مىپندارد؛ با این که در برابر وحى ایستاده و هم فکرش تیره و هم کارش تاریک است، مىگوید: حق با ماست. در این زمینه، قرآن کریم مىفرماید: "و یحسبون انهم مهتدون"(11)؛ آنان مىپندارند که هدایت یافتهاند در حالى که به بیراهه مى روند. "و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا"(12)؛ فکر مىکنند که کار خوب مىکنند؛ در حالى که به بدى مبتلایند. از مجموع این آیات بر مىآید که عدهاى از انسانها در جدار پندار، زندگى مىکنند و در خیال خام خود، غوطهورند و بر اثر پندارگرایى از مغز تهى و به پوست تبدیل مىشوند و روشن است که پوستها را مىسوزانند، چنانکه کشاورز، پوست را مىسوزاند و لب و مغز را براى غذا نگه مىدارد.
دنیا مزرعه آخرت است و در آخرت، پوستهاى مزرعه دنیا خریدارى ندارد، چنانکه در آن جا هرگز اولوالباب، یعنى کسانى که داراى لب و مغزند، نمىسوزند. تعبیر قرآن کریم درباره پندارزدگان این است: "و افئدتهم هواء"(13)؛ دلهاى اینان تهى است و چیزى در آن نیست. چون آنچه به دل اینها راه یافته است، پندار محض است و پندار هم باطل است، ولى عارف، خود و همه کارهاى خود را در مشهد خداى علیم قدیر حکیم مىیابد و مىداند که خدا مىبیند و مىتواند و پس از مرگ، روز حسابى هست. پس مهمترین راه براى تهذیب و تزکیه روح، همان معرفت صحیح و بدترین عامل براى آلودگى آن، همان گمان و پندار باطل است.
1. سوره علق، آیه 14.
2. همه تعلیمات قرآن بر اساس تشویق به بهشت و ترهیب از دوزخ نیست، بلکه بخش قابل توجهى از آن، معرفتهاى عارفانه و حکیمانه است و ما را به حیاى از خدا وامىدارد، مانند این که مىپرسد: آیا انسان نمىداند که خدا او را مىبیند؟ بنابراین، اگر جهنم نبود، باز هم جا داشت که انسان گناه نکند، چنانکه هیچ انسان با حیایى در کنار سفره مهماندار و دوست خود آشکارا در برابر او به مخالفت برنمىخیزد.
3. سوره بلد، آیه 7.
4. سوره زخرف، آیه 80.
5. سوره بلد، آیه 5.
6. سوره قیامت، آیه 3.
7. سوره عنکبوت، آیه 4.
8. سوره همزه، آیه 3.
9. سوره انبیاء، آیه 34.
10. سوره مؤمنون، آیه 115.
11. سوره زخرف، آیه 37.
12. سوره کهف، آیه 104.
13. سوره ابراهیم، آیه 43.
کتاب مراحل اخلاق در قرآن، آیة الله جوادی آملی.